عجیب است که بدانید ۶ ماه بعد از رونماییِ مجسمهی آزادی برای عموم در سال ۱۸۸۶، آن مکان، تقریبا خالی از سکنه و رها شده بود. مطالبی که میخوانیم بخشی از کتاب ” مشعل آزادی” ست. ساختِ مجسمهی آزادی، ماجراجوییِ بزرگی بود که چیزهای زیادی را برای ما نمایان کرد.
بزرگترین و اصلیترین داستان مربوط به این مجسمه این است که این پیکره، هدیهای از دولت فرانسه به دولت آمریکا بوده است. به گفتهی میشل، این تندیس، محصولِ فکریِ مجسمهسازِ فرانسوی، فردریک آگوست بارتولدی است که در سفر به مصر از مجسمههای آنجا برای ساخت پیکرهای عظیمالجثه الهام گرفت. اگرچه فرانسه نیز در ساخت این مجسمه سهیم بود اما بیشترِ هزینهی ساخت آن از مردم آمریکا و به اصرار و تاکید روزنامهنگاری به نام جوزف پولیتزر تامین شد. در آن زمان مجسمه سر ازکانال سوئز درآورد. بارتولدی مصمم بود که مجسمهاش را ابتدا در مصر و برای کانال سوئز بسازد که در آن زمان در حال افتتاح بود.
زنجیرهای پای مجسمهی آزادی، نماد پایان جنگ داخلی است
به لطف دخالتِ طرافدارانِ الغای بردگیِ فرانسوی همچون ادوارد لابولای، بالاخره فرانسه نیز در خلقِ مجسمهی آزادی دخیل شد. لازم به ذکر است که این مجسمه قرار بود با نشان دادن زنجیرهای در هم شکسته، پایان دورهی بردهداری در آمریکا را پاس دارد.
۴۰ دیسک خالیِ پای ستون، نماد شکست ایالتهای آمریکا در برابر تهیه بودجه است ( منظور از بودجه، بودجهی کشور نیست؛ درواقع پولی است که برای ساخت مجسمهی آزادی در نظر گرفته شده بود)
بارتولدی برای تامین هزینهی ساخت مجسمه، با مشکلات زیادی روبرو شد؛ از این رو، نمایندگان خود را به سرتاسر آمریکا برای تهیهی پول و پشتیبانیِ مالی فرستاد. او ۴۰ قاب مُدور (دیسک) در پای مجسمه گذاشت تا هر ایالتی نام خود را روی آن حک کنند؛ اگرچه در آن زمان از ۳۸ ایالت درخواست کمک کرده بود اما با اینحال ۴۰ عدد دیسک در آنجا قرار داد. هیچیک از ایالتها این کار را نکردند؛ بنابراین دیسکها خالی ماندند.
بارتولدی، جزیرهی آزادی را به عنوان کاخی تفریحی تصور میکرد.
میشل میگوید، وقتی که جزیرهی آزادی را میبینید، شاید با خود فکر کنید این جزیره چقدر خالی است و البته مناظر زیادی هم ندارد! البته بارتولدی تصورات دیگری نیز از آن جزیره داشت؛ او پیشنهاد داد که آنجا را تبدیل به جزیرهای تفریحی به همراه گروههای موسیقی کنند. میشل میگوید، شاید با افزایش جمعیتِ جزیره، به عنوان مقصدی برای هنرمندانِ مجسمهساز، بتوان به این هدف رسید. بارتولدی با فکر کردن به پارکهای پاریس، جایی که مجسمههای زیادی وجود دارد، به این ایده رسیده بود.
سازندگان مجسمه نمیدانستند که مجسمهی آزادی سبز رنگ خواهد شد
میشل میگوید، بارتولدی خود مایل بود که مجسمه کاملا طلایی باشد اما تیم او انتظار این را نداشتند که تندیس مسی که ساختهاند ممکن است کمکم تبدیل به سبز شود. آنها فکر این را هم نمیکردند که ممکن است زنگار سبز رنگی، روی مجسمه را بپوشاند. در بهترین حالت فکر میکردند مجسمه، با گذر زمان، رنگِ قرمز تیره به خود خواهد گرفت. البته این تغییر رنگ، مدتی به طول انجامید؛ در دههی ۲۰ قرن بیستم بود که مجسمه آرامآرام رو به سبزی رفت. میشل میگوید: نکتهی خندهدار و جالب اینجاست که سازندگان مجسمهی آزادی همان کسانی بودند که مجسمهی نوتردام را ساخته بودند؛ نمیدانم چرا حواسشان به تغییر رنگ مجسمه نبود!
تقریبا ۶ ماه بعد از رونماییِ مجسمهی آزادی برای عموم، این مجسمه از یادها رفت
میشل میگوید، یک روزنامهنگار، ۶ ماه بعد از افتتاحیهی بزرگ مجسمه به جزیرهی آزادی رفت و اینگونه نوشت: آنجا تقریبا رها شده بود! این نشانگر این است که مردم چقدر زود علاقهی خود را از دست میدهند. بارتولدی بسیار خوشحالتر و راضیتر میبود اگر جزیرهی آزادی پر از افرادی بود که آنجا زندگی میکنند.
مجسمهی آزادی، شبیه مادر سازندهاش نیست اما تقریبا شبیه برادرش است
بسیاری بر این باورند که مجسمهی آزادی طرحی از مادر بارتولدی است. اما سازندهی مجسمه هیچگاه این موضوع را تایید نکرد و میشل نیز فکر میکند که بیشتر شبیه برادر اوست؛ برادری که با بدهیهایی که برای خانوادهاش تراشید، موجب از همپاشیاش شد. میشل با دیدن عکسی از برادر بارتولدی و نشان دادن آن به متخصصان، فکر میکند که شباهت خوبی بین مجسمه و برادر او وجود دارد و نیز با توجه به گذشتهی سخت او، چین و چروک روی پیشانی مجسمهی آزادی قابل توجیه است. شاید بهترین نما برای دیدن مجسمه، قایقی روی آب باشد.
اگرچه میشل خیلی دوست دارد از قبرستان گرین وودِ بروکلین که بسیار به مجسمهی آزادی نزدیک نیز هست، به دیدن آن بنشیند و یا برای دورنمای آن به جزیرهی گاورنر برود، با اینحال کافهی عالیجناب ویلیام وال را که روی آب شناور است برای تماشای مجسمهی آزادی ترجیح میدهد. با ۲۰ دلار میتوانید به آنجا بروید که البته در جزیرهی استیتن فری، نمای خوبی برای دیدنِ مجسمه گیرتان خواهد آمد.
کسی که تاج مجسمه را ساخت، در آن زمان والامقامترین فردِ آمریکا بود
امروزه کمتر کسی از مناظر و نماهای بلندقامت شگفتزده میشود، اما میشل مطلبی فوقالعاده برای به یاد داشتن میگوید: کسانی که تاج مجسمهی آزادی را ساختند، در آن زمان به بالاترین ارتفاع آمریکا رفتند. این تجربهای به یاد ماندنی است. چیزهای زیادی برای گفتن درمورد اینکه شهر، از بالای مجسمهی آزادی چگونه دیده میشود، وجود دارد که میشل آنها را در کتابش ذکر خواهد کرد. وی از اولین حامیان هنری برج ایفل بود. او میگوید وقتی که به ساختار برج ایفل مینگرید، در واقع به اولین کار هنری گوستاو ایفل نگاه میکنید. مهندسی که چارچوب پیکرهاش را ساخت، قبل از آن چندین پل ساخته بود که ساختهی خود را تندیسی زشت با مهندسیِ زیبا مینامید. چیزی از ساخت مجسمهاش نگذشته بود که سراغ ساختن برج ایفل رفت.
حامیان حقوق زنان، از مجسمه متنفر بودند
مجسمهی زنی که مشعلی به دست دارد، زنان بسیاری را خشمگین کرد. حامیان حقوق زنان، در همان روز افتتاحیهی مجسمه، اعتراض و انزجار خود را نسبت به مجسمهی آزادی نشان دادند. آنان برای حق رای زنان مبارزه میکردند؛ این در حالی بود که مجسمهی آزادی، به طور طعنهآمیزی، شمایل زنی با نماد آزادی را نشان میداد. زنان برای تحقق حق خود ۳۴ سال دیگر صبر کردند.
توماس ادیسون تقریبا کاری کرد که مجسمهی آزادی حرف بزند! او میخواست گرامافون بزرگی در داخل مجسمه قرار دهد تا او بتواند سخن بگوید. میشل میگوید، ادیسون میخواست ترتیبی دهد که مجسمهی آزادی سخنرانیهایی انجام دهد که در سرتاسر منهتن شنیده شود. خوشبختانه او اینکار را نکرد؛ چون کار ترسناکیست!